♥ ♥داستان درام عشق قورباغه و کرم♥ ♥
 
لینکستان
 
درباره ما


مهران
با سلام خدمت همه ي بازديدگننده هاي خشگل و خوشمزه! من اين وبلاگ رو در تاريخ 1390/11/08 ايجا د كردم و هدفم جمع آوري جديدترين مطالب انتشار شده در اينترنت هستش.از جمله عكس ، خبر ، داستان ، موزيك ، جك و اسمس و ..... در واقع اين وبلاگ يه وبلاگ تفريحيه و اميدوارم از بودن در اين وبلاگ لذت كافي رو ببريد. هميشه شاداب باشيد و خشگل و از همه مهمتر خوشمزه. با تشكر،مدير وبلاگ ، مهران.
ایمیل : ReMe_love@ymail.com



 

  


آنجا که درخت بید به آب می رسد، یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند 
آن ها توی چشم های ریز هم نگاه کردند… 
…و عاشق هم شدند. 
کرم، رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد، 
و بچه قورباغه، مروارید سیاه و درخشان کرم.. 
بچه قورباغه گفت: «من عاشق سرتا پای تو هستم» 
کرم گفت:« من هم عاشق سرتا پای تو هستم.قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی..» 
بچه قورباغه گفت :«قول می دهم.» 
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. 
درست مثل هوا که تغییر می کند. 
دفعه ی بعد که آنها همدیگر را دیدند، بچه قورباغه دو تا پا درآورده بود. 

کرم گفت:«تو زیر قولت زدی» 
بچه قورباغه التماس کرد:« من را ببخش دست خودم نبود…من این پا ها را نمی خواهم… 
…من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.» 
کرم گفت:« من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را می خواهم. 
قول بده که دیگر تغییر نمیکنی.» 
بچه قورباغه گفت قول می دهم. 

ولی مثل عوض شدن فصل ها، 
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، 
بچه قورباغه هم تغییر کرده بود. دو تا دست درآورده بود. 
کرم گریه کرد :«این دفعه ی دوم است که زیر قولت زدی.» 
بچه قورباغه التماس کرد:«من را ببخش. دست خودم نبود. من این دست ها را نمی خواهم… 
من فقط رنگین کمان زیبای خودم را می خواهم.» 
کرم گفت:« و من هم مروارید سیاه و درخشان خودم را… 
این دفعه ی آخر است که می بخشمت.» 
ولی بچه قورباغه نتوانست سر قولش بماند. او تغییر کرد. 
درست مثل دنیا که تغییر می کند. 
دفعه ی بعد که آن ها همدیگر را دیدند، 
او دم نداشت. 
کرم گفت:«تو سه بار زیر قولت زدی و حالا هم دیگر دل من را شکستی.» 
بچه قورباغه گفت:« ولی تو رنگین کمان زیبای من هستی.» 
«آره، ولی تو دیگر مروارید سیاه ودرخشان من نیستی. خداحافظ.» 
کرم از شاخه ی بید بالا رفت و آنقدر به حال خودش گریه کرد تا خوابش برد. 
یک شب گرم و مهتابی، 
کرم از خواب بیدار شد.. 
آسمان عوض شده بود، 
درخت ها عوض شده بودند 
همه چیز عوض شده بود… 
اما علاقه ی او به بچه قورباغه تغییر نکرده بود.با این که بچه قورباغه زیر قولش زده بود، اما او تصمیم گرفت ببخشدش. 
بال هایش را خشک کرد. 
بال بال زد و پایین رفت تا بچه قورباغه را پیدا کند. 
آنجا که درخت بید به آب می رسد، 
یک قورباغه روی یک برگ گل سوسن نشسته بود. 
پروانه گفت:«بخشید شما مرواریدٍ…» 
ولی قبل ازینکه بتواند بگوید :«…سیاه و درخشانم را ندیدید؟» 
قورباغه جهید بالا و او را بلعید ، 
و درسته قورتش داد. 
و حالا قورباغه آنجا منتظر است… 
…با شیفتگی به رنگین کمان زیبایش فکر می کند…. 
…نمی داند که کجا رفته.

 

 







-

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








CopyRight © 2011 - 2012 hamehjore Group , All Rights Reserved
تمامی حقوق متن ها، تصاویر مربوط به این سایت می باشد و استفاده از آن ها با لینک دادن به سایت مجاز می باشد.